برای تو

مدتی هست که نتوانسته ام بنویسم و از آنچه گاها ذهنم را مشغول خود می کنم بنگارم. به لطفا سندی* و بدباگ**؛ توانستم فرصتی را بیابم که بنویسم.

شاید در ظاهر نبودم و ابراز نکرم، اما در باطن شکرگذار آنانی که هستند، هستم. کسانی که در مسیرهای مختلف حتی به اندک تماسی همراهت هستند تا در این بیابان و یا به تعبیر “مزامیر داوود”، دره تاریک؛ تنها نمانی و به حضورشان فوت گیری و در بدترین شرایط نا امیدی کور سوی یک روشنایی را باور کنی.

یادم است چندباری در این خصوص جست و گریخته متونی را نوشته ام اما شاید در این شرایط بهتر می نمود که دوباره و کاملتر و البته با همان رویکرد بنگارم آنچه را که نسیب من است.
طی همه این سالها، به ندرت خاطرم است که از کسی بدی دیده باشم، که شاید اگر هم بوده نیمی از سهمش را خودم مقصر بوده ام. البته در این خصوص هم حافظه ای کوتاه مدت دارم و به آنچه می ماند بیشتر توجه می کنم تا آنچه می گذرد.
از همان سالهای کودکی گرفته که گناه کرده ام را دیگری بر عهده گرفته تا اکنون که مشکلات و مصائب را دیگران از دامانم بر می دارند و با خود تقسیم می کنند. هر چند که دستانم در برداشتن گره از دامان آنها کوتاه بوده و هست. شاید طی دو سال گذشته که خود را در چهاردیواری های بسیاری حبس دیده ام، آدم های بسیاری را پیرامونم یافته ام که ناخنی به گره های زندگی ام زده و بازگشای آن بوده اند. شاید به گواه وجدانم، نگرانی ام از جبران، بیشتر باشد تا رفع مشکل.
طی این سالها میزبان صدای افرادی بودم که هیچ گاه تصوری بر شنیدن صدای دوباره شان برایم نبوده. حضور و البته تداوم حضور آدم هایی را پیرامونم دیده ام که می دانم دوستی یک طرفه ای را برایشان به اجرا گذاشته ام، البت نه از باب خودخواهی، که از منظر محدودیت هایم؛ اما همچنان آنان را حاضر می بینم.
به هر حال نوشتم تا از همه آنانی که هستند؛ از خانواده ام؛ از دوستانی که ایرانند و از دوستانی که همچون من چوب دوری وطن را حس کرده کرده اند و تا آنانی که زبان و ملتی دیگرگونه دارند؛ تشکر کرده باشم.

تنها می توانم بگویم:

خداوندا نگهدار از بلایش

_ _
* اسم طوفان اخیر امریکا
* * اسم یک حشره

یک دیدگاه دربارهٔ «برای تو»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.