ساحلی دیگر

به گواه تاریخ آخرین نوشته منتشر شده ام، دو سال اندی بوده که ننوشته ام. البته نوشته ام اما منتشر نکرده ام. گاهی ننوشتن نشان از گرفتاری است و گاه بر ناگرفتاری.
این مدت نه بر روزگار بودم و نه روزگار بر من. گرچه سخت و خوش در هم آمیخته بود، اما چنان همه چیز در هم تنیده بود که فرصت چشیدن فراهم نبود.
روزی که نوشته”مثلث شوم سپید” رو می نوشتم، روزی بود که هنوز به اوج قله نرسیده بودم.
روزی که “ابهام” رو نوشتم، واقعیت تلخ به مانند یک سایه در کنارم خفته بود و تنها چند هفته بعد خودش رو نمایان کرد. زندگی مثل همین موج های ساحل فجیره، نا آرام بود و سخت. اما در پی هر تلخی، نوید شادی نهفته، هرچند گاه ناپایدار!

دو سالی به ساحل گذشت. دوسال به شادی، دو سال به رنج، دوسال به تردید و دو سال به امید!
حال دوباره زمان، زمان رفتن و وقت به آب زدن است. نمی دانم ساحل بعدی کجاست، اما کاش ساحل، جزیره ای باشد امن، آرام و با درختان سپیدار.