شش ماه پیش یکی از خوشبخت ترین آدم ها بودم٬ اما غر میزدم. معیاری برای درک شرایط آن هنگامم نداشتم. لذا از آنچه که وجود داشت٬ نتوانستم بهره و لذت ببرم.
شش هفته پیش٬ یکی از خوشبخت ترین آدم ها بودم. باز هم بی تابی کردم و غر زدم. اینبار معیاری برای درک شرایطم داشتم٬ معیارش همان زمان معلوم شش ماه قبل بود٬ اما حدودی از شرایط و بحران و وقت خوش نداشتم. لذا باز فکر می کردم که در بدترین نقطه تاریخ زندگی ام ایستاده ام.
ادامه خواندن “مثلث شوم سپید”